کتاب «یانی در قالب واژه‌ها» نوشته‌ی «دیوید رنسین» و ترجمه مشترک «ابوالفضل درودی؛ مدرس دانشگاه و کارآفرین» و «مهندس سیده سمانه (سیمین) سیدی؛ مترجم و محقق» منتشر شد.

یانی در قالب واژه­ ها داستان صادقانه و هرگز بازگو نشده ادیسه دنیای موسیقی، یانی است: از کودکی او تحت سلطه حکومت استبدادی نظامی یونان تا موفقیتش در مسابقات شنای پنجاه متر آزاد در سن چهارده‌سالگی؛ از سال­های دانشجویی‌اش در دانشگاه مینسوتا، که در آن موفق به اخذ مدرکی در رشته روانشناسی شد، تا سال­های دیوانه­وار اجرای موسیقی راک اند رول در سرتاسر امریکا پیش از آن­که هنرمندی مستقل شود. داستانی در مورد این­که چگونه یک بینش موسیقیایی مصممانه و تمایلی رام نشدنی برای شنیده شدن، سرچشمه بزرگ‌ترین ناامیدی­ها، عظیم­ترین پیروزی­ها و عمیق­ترین دیدگاه­های یانی در مورد خلاقیت شده­اند.

واشینگتن پست در تجلیل از این کتاب چنین می‌نویسد:

«یک معجزه، درسی در مورد شهامت که می­توان در مدارس بازرگانی تدریس کرد، بر روی منبر به مردم موعظه کرد و پیش از خواب برای کودکان تعریف کرد.»
در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:
«پدرم روزی به من گفت،

«اگر تمام دنیا از تو بخواهد راه سمت چپ را انتخاب کنی اما خودت بخواهی به سمت راست بروی، از همان راه برو. تو مجبور نیستی از دیگران پیروی کنی. نباید انتخاب مسیر را به مسئله بزرگی تبدیل کنی. تنها حرکت کن. موضوع خیلی ساده است.»

من معتقدم که موسیقی نمایانگر روح انسان است. کنفوسیوس در طی سفرهایی که در سرتاسر چین داشت بارها می­گفت که قادر است حال و هوای هر سرزمینی را از موسیقی محلی آن تشخیص دهد. او به‌راحتی متوجه شادی، رضایت، خشم، یا حتی روحیه جنگاوری مردم یک منطقه می­شد. هنگامی که می­خواهم آهنگی بسازم، رنگین­کمانی از احساسات و سبک­ها را باهم درمی­آمیزم و شاهد آنم که جان‌مایه بسیاری از فرهنگ­ها آشکارا و به‌سادگی در کنار هم جای می­گیرند؛ حاصل کار رنگ، زیبایی و قدرت بیشتر است. شبکه­ای نامرئی؛ وحدت.

من همیشه این کار را انجام می­دهم، آن را حس می­کنم و ازنظر من، این موضوع به‌هیچ‌وجه احمقانه یا غیر­عادی نیست. اتفاقاً، کاملاً طبیعی است.

هنگامی که می­بینم چگونه موسیقی باعث پیوند جان­های ما با یکدیگر می­شود، از خود می­پرسم، «چرا خود ما نتوانیم چنین کاری انجام دهیم؟»

پاسخ این است که ما می­توانیم. باید بتوانیم. می­دانم که جهان کنونی آشفته­بازاری بیش نیست، اما معتقدم که همه ما در جاده­ای یک‌طرفه قرارگرفته‌ایم و به‌جز تبدیل‌شدن به یک جامعه جهانی، برای بقا انتخاب دیگری نداریم. من معتقدم آنچه در موسیقی شاهد آنم بیانگر این مطلب است که نسل بشر شانس یافتن بنیانی مشترک را دارد. می­توانید مرا خیال‌باف بنامید، همان‌گونه که جان لنون می­سراید: تقدیر حکم کرده ­­است که من یک خیال‌باف باشم. سرنوشت بر این قرارگرفته ­است که من در جستجوی امکانات جهان باشم. من هنرمندم و نه از منطق و  تاریخ، بلکه از شهود سخن می­گویم.

اگر روح­های ما می­توانند در اثر موسیقی باهم متحد شوند، این امکان وجود دارد که در هر شرایط دیگری نیز این­گونه عمل کنند، درنتیجه ما به‌عنوان یک نژاد متحد قادر خواهیم بود به هم­آوایی و صلح دست پیدا کنیم. »

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.